سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که کرده وى به جایى‏اش نرساند ، نسب او را پیش نراند . [ و در روایت دیگرى است : ] آن که گوهر خویشش از دست شود ، بزرگى تبار وى را سود ندهد . [نهج البلاغه]

مجلس اول

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/6 1:5 عصر



"مردی که نامه های زیادی داشت"


پای نامه صد و چهل هزار امضا بود.
نوشته بود:"بشتاب!ما چشم به راه تو هستیم."
نوشته بود:"برای آمدنت آماده ایم و دیگر با والیان شهر نماز  نمی خوانیم."
نوشته بود:"میوه ها رسیده و باغ ها سبز شده. منتظرت  هستیم."
نامه در دستهایش، وسط بیابان ...
روبروی سپاهی که راهش را بسته بودند ایستاد:
"کسی را کشته ام خونش را بخواهید؟
مالی را برده ام؟
کسی را زخمی کرده ام؟"

بی دلیل هلهله کردند.
گفت: "مردم کوفه مرا دعوت کرده اند، این نامه ها..."
صداهای بی معنی و نامفهوم در آوردند تا صدایش نرسد.
جلوتر آمد تا صورتهایشان را ببیند و ناگهان ساکت شد:
"شبث بن ربعی؟! حجار بن ابجر؟! قیس بن اشعث؟!"

اسم ها همان اسم های پای نامه ها بود.


 

منبع: "مجلس تنهایی"، فاطمه شهیدی




کلمات کلیدی :

قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ